تغیر مسیر یافته از - انتقاد امام علی از خلفا از دیدگاه استاد مطهری
زمان تقریبی مطالعه: 14 دقیقه
 

انتقاد امام علی از خلفا (دیدگاه مرتضی مطهری)





حضرت علی (علیه‌السّلام) درباره خلفاء انتقاداتی داشته که در بعضی از کتب نقل شده است و شهید مطهری انتقادات حضرت علی (علیه‌السّلام) درباره خلفاء را غیرقابل انکار می‌داند و نظریات خود را در این‌باره اعلام داشته است.


۱ - دیدگاه شهید مطهری از انتقاد علی



شهید مطهری می‌گوید: «انتقاد علی (علیه‌السّلام) از خلفاء غیرقابل انکار است، و طرز انتقاد آن حضرت آموزنده است، انتقادات علی (علیه‌السّلام) از خلفاء احساساتی و متعصبانه نیست.

۱.۱ - جریان انتقاد از زبان ابن ابی‌الحدید


ابن ابی‌الحدید از یکی از معاصرین مورد اعتماد خودش معروف به ابن‌عالیه نقل می‌کند که گفته:
در محضر اسماعیل بن علی حنبلی، امام حنابله بودم که مسافری از کوفه به بغداد مراجعت کرده بود، اسماعیل از مسافرتش و از آنچه در کوفه دیده بود از او پرسید.
او در ضمن نقل وقایع، با تاسف زیاد جریان انتقادهای شدید شیعه را در روز غدیر از خلفاء اظهار می‌کرد، فقیه حنبلی گفت: تقصیر آن مردم چیست؟ این در را خود علی (علیه‌السّلام) باز کرد، آن مرد گفت: پس تکلیف ما در این میان چیست؟
آیا این انتقادها را صحیح و درست بدانیم، یا نادرست؟ اگر صحیح بدانیم یک طرف را باید رها کنیم، و اگر نادرست بدانیم طرف دیگر را؟
اسماعیل با شنیدن این پرسش از جا حرکت کرد و مجلس را به هم زد، همین قدر گفت: این پرسشی است که خود من هم تاکنون پاسخی برای آن پیدا نکرده‌ام.

البته شهید مطهری عبارت ابن ابی‌الحدید را خیلی محترمانه ترجمه کرده، بد نیست عین کلمات وی را مرور کنیم:
قال له: یا سیّدی لو شاهدت یوم الزیارة یوم الغدیر، وما یجری عند قبر علی بن ابی طالب من الفضائح والاقوال الشنیعة وسبّ الصحابة جهاراً باصوات مرتفعة، من غیر مراقبة ولا خیفة! فقال اسماعیل: ایّ ذنب لهم! واللّه ما جراهم علی ذلک، ولا فتح لهم هذا الباب الا صاحب ذلک القبر! فقال ذلک الشخص: ومن صاحب القبر؟ قال: علی بن ابی طالب! قال: یاسیّدی، هو الذی سنّ لهم ذلک؟ وعلّمهم ایّاه؟ وطرقهم الیه؟ قال: نعم واللّه. قال: یا سیّدی فان کان محقّاً فمالنا ان نتولّی فلاناً وفلاناً! وان کان مبطلاً فمالنا نتولّاه! ینبغی ان نبرا امّا منه، او منهما.
قال ابن عالیة: فقام اسماعیل مسرعاً، فلبس نعلیه، وقال: لعن اللّه اسماعیل الفاعل، ان کان یعرف جواب هذه المسالة، ودخل دار حرمه، وقمنا نحن وانصرفنا.

۱.۲ - انتقاد از ابوبکر در خطبه شقشقیه


آنگاه شهید مطهری می‌نویسد:
انتقاد از ابوبکر به صورت خاص در خطبه شقشقیه آمده است و در دو جمله خلاصه شده است:
اول: اینکه او به خوبی می‌دانست من از او شایسته ترم و خلافت جامه‌ای است که تنها بر‌ اندام من راست می‌آید، او با اینکه این را به خوبی می‌دانست چرا دست به چنین اقدامی زد، من در دوره خلافت، مانند کسی بودم که خار در چشم یا استخوان در گلویش بماند:
اما واللّه لقد تقمّصها ابن ابی قحافة و انّه یعلم انّ محلّی منها محلّ القطب من الرحی.

به خدا قسم، پسر ابو قحافه پیراهن خلافت رابه تن کرد در حالی که خود می‌دانست محور این آسیا منم.

دوم: اینکه چرا خلیفه پس از خود را تعیین کرد، خصوصاً اینکه او در زمان خلافت خود یک نوبت از مردم خواست که قرار بیعت را اقاله کنند و او را از نظر تعهدی که از این جهت بر عهده‌اش آمده آزاد گذارند، کسی که در شایستگی خود برای این کار تردید می‌کند و از مردم تقاضا می‌نماید استعفایش را بپذیرند، چگونه است که خلیفه پس از خود را تعیین می‌کند.
واعجبا بینا هو یستقیلها فی حیاته اذ عقدها لآخر بعد وفاته....
پس از بیان جمله بالا علی (علیه‌السّلام) شدیدترین تعبیراتش را درباره دو خلیفه که ضمناً نشان دهنده ریشه پیوند آنها با یکدیگر است، بکار می‌برد، می‌گوید:
«لشدّ ما تشطّرا ضرعیها». با هم به قوت و شدت، پستان خلافت را دوشیدند.

۲ - انتقادات به عمر



انتقاد نهج البلاغه از عمر به شکل دیگر است، علاوه بر انتقاد مشترکی که از او و ابوبکر با جمله «لشدّ ما تشطّرا ضرعیها» شده است، یک سلسله انتقادات با توجه به خصوصیات روحی و اخلاقی او انجام گرفته است علی (علیه‌السّلام) دو خصوصیت اخلاقی عمر را انتقاد کرده است:

۲.۱ - خشونت و غلظت عمر


خشونت و غلظت او، عمر در این جهت درست در جهت عکس ابوبکر بود عمر اخلاقاً مردی خشن و درشتخو و پر هیبت و ترسناک بوده است.
ابن ابی‌الحدید می‌گوید: اکابر صحابه از ملاقات با عمر پرهیز داشتند ابن‌عباس عقیده خود را درباره مساله «عول» بعد از وفات عمر ابراز داشت، به او گفتند: چرا قبلاً نمی‌گفتی؟ گفت: از عمر می‌ترسیدم.
«دِرّه عمر» یعنی تازیانه او مَثَل بود تا آنجاکه بعد گفتند: «درّة عمر اهیب من سیف حجّاج» یعنی تازیانه عمر از شمشیر حجاج مهیب تر بود، عمر با زنان خشونت بیشتر داشت، زنان از او می‌ترسیدند.

۲.۲ - شتابزدگی در رای


دیگر از خصوصیات روحی عمر که در کلمات علی (علیه‌السّلام) مورد انتقاد واقع شده، شتابزدگی در رای و عدول از آن و بالنتیجه تناقض‌گویی او بود، مکرر رای صادر می‌کرد و بعد به اشتباه خود پی می‌برد و اعتراف می‌کرد.
امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) عمر را به همین دو خصوصیت که تاریخ سخت آن را تایید می‌کند مورد انتقاد قرار می‌دهد یعنی خشونت زیاد او به حدی که همراهان او از گفتن حقایق بیم داشتند و دیگر شتابزدگی و اشتباهات مکرر و سپس معذرت‌خواهی از اشتباه.
درباره قسمت اول می‌فرماید:
فصیّرها فی حوزة خشناء یغلظ کلمها ویخشن مسّها... فصاحبها کراکب الصعبة ان اشنق لها خرم، وان اسلس لها تقحّم.

یعنی ابوبکر زمام خلافت را در اختیار طبیعتی خشن قرار داد که آسیب رساندن‌هایش شدید، و تماس با او دشوار بود... آنکه می‌خواست با او همکاری کند مانند کسی بود که شتری چموش و سر مست را سوار باشد، اگر مهارش را محکم بکشد بینی‌اش را پاره می‌کند و اگر سست کند به پرتگاه سقوط می‌نماید.
و درباره شتابزدگی و کثرت اشتباه و سپس عذرخواهی او می‌فرماید:
ویکثر العثار فیها والاعتذار منها.

لغزش‌هایش و سپس پوزش‌خواهیش از آن لغزش‌ها فراوان بود.

۳ - عدم ستایش امام علی از خلفا



سپس شهید مطهری درباره جمله‌هایی که ضمن خطبه ۲۲۶ آمده، مبنی بر ستایش حضرت از شخصی تحت عنوان «فلان» که بعضی از شراح نهج البلاغه گفته‌اند مقصود عمر بن الخطاب است که به جد، یا به تقیه صادر شده است، بحث کرده و در پایان فرموده:
جمله‌های بالا، نه سخن علی است و نه تاییدی از ایشان است نسبت به گوینده اصلی که زنی بوده است، و سیدرضی که این جمله‌ها را ضمن کلمات نهج البلاغه آورده است دچار اشتباه شده است.

و نیز در مقدمه کتاب امامت و رهبری می‌نویسد: علی (علیه‌السّلام) از اظهار و مطالبه حق خود و شکایت از ربایندگان آن خودداری نکرد و آن را با کمال صراحت ابراز داشت و علاقه به اتحاد اسلامی را مانع آن قرار نداد، خطبه‌های فراوانی در نهج البلاغه شاهد این مدعاست.
شخصاً هیچ پستی را از هیچیک از خلفا نمی‌پذیرد، نه فرماندهی جنگ و نه حکومت یک استان و نه امارت الحاج و نه یک چیز دیگر از این قبیل را، زیرا قبول یکی از این پست‌ها به معنای صرف نظر کردن او از حق مسلم خویش است.

۳.۱ - ایراد حقانیّت و مظلومیت حضرت در خطبه‌ها


چگونه می‌شود علی (علیه‌السّلام) کار آنان را بستاید و حال آنکه در هر خطبه‌ای ایراد می‌نمود بحث حقانیّت و مظلومیت خویش را مطرح می‌کرد و می‌گفت اگر نیرو داشتم در جنگ و مبارزه با ابوبکر و عمر درنگ نمی‌کردم:
قال امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) فی جواب الاشعث بن قیس حین قال: فما یمنعک یابن ابی طالب حین بویع اخو تیم بن مرة، واخو بنی عدی بن کعب، واخو بنی امیّة بعدهما ان تقاتل وتضرب بسیفک؟ وانت لم تخطبنا خطبة منذ کنت قدمت العراق الا وقد قلت فیها قبل ان تنزل عن منبرک: واللّه انی لاولی الناس بالناس وما زلت مظلوما منذ قبض اللّه محمدا (صلی اللّه علیه وآله).
قال (علیه‌السّلام): ... فلم ادع احداً من اهل بدر واهل السابقة من المهاجرین والانصار الا ناشدتهم اللّه فی حقّی ودعوتهم الی نصرتی فلم یستجب لی من جمیع الناس الا اربعة رهط: سلمان وابو ذر والمقداد والزبیر، ولم یکن معی احد من اهل بیتی اصول به ولا اقوی به، اما حمزة فقتل یوم احد، واما جعفر فقتل یوم مؤتة، وبقیت بین جلفین جافیین ذلیلین حقیرین عاجزین، العباس وعقیل، وکانا قریبی العهد بکفر.
فاکرهونی وقهرونی فقلت کما قال‌هارون لاخیه: (یابن‌ام ان القوم استضعفونی وکادوا یقتلوننی) فلی بهارون اسوة حسنة ولی بعهد رسول اللّه (صلی اللّه علیه وآله) حجة قویة.
[۸] محدث نوری، حسین، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۷۶.


و در جای دیگر می‌فرماید: اگر چهل نیروی رزمنده در اختیار داشتم برای گرفتن حق خویش قیام می‌کردم:
اما والذی فلق الحبة وبرا النسمة، انی لو وجدت یوم بویع اخو تیم - الذی عیرتنی بدخولی فی بیعته - اربعین رجلا کلهم علی مثل بصیرة الاربعة الذین قد وجدت، لما کففت یدی ولناهضت القوم، ولکن لم اجد خامسا فامسکت.
[۱۲] محدث نوری، حسین، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۷۶.


و در جای دیگر می‌فرماید: اگر به‌اندازه تعداد لشکر طالوت و بدر نیرو داشتم، شمشیر می‌کشیدم و ولایت را به مسیر اصلی خود بر می‌گرداندم:
اما واللّه لو کان لی عدّة اصحاب طالوت او عدّة اهل بدر وهم اعداؤکم لضربتکم بالسیف حتی تؤولوا الی الحق وتنیبوا للصدق، فکان ارتق للفتق وآخذ بالرفق.

کوتاه سخن اینکه، با توجه به سوگندی که علی (علیه‌السّلام) یاد می‌کند:
اما واللّه لو وجدت اعوانا لقاتلتهم.
نمی‌شود باور کرد که حضرت کار آنان را ستوده و یا به اختیار خود با آنان بیعت نموده و همکاری کرده است.

۳.۲ - رد سیره شیخین


در قضیه شورای شش نفره، سه بار به حضرت پیشنهاد قبول خلافت به شرط عمل به سیره شیخین مطرح می‌شود ولی حضرت با قاطعیت تمام رد نموده و اعلام می‌دارد معیار و ملاک حکومت من فقط کتاب خدا و سنّت پیامبر است و با وجود این دو نیازی به ضمیمه کردن سیره دیگری نیست:
وخلا (عبد الرحمن بن عوف) بعلی بن ابی طالب، فقال: لنا اللّه علیک، ان ولیّت هذا الامر، ان تسیر فینا بکتاب اللّه وسنّة نبیّه وسیرة ابی بکر وعمر.
فقال: اسیر فیکم بکتاب اللّه وسنّة نبیّه ما استطعت.
فخلا بعثمان فقال له: لنا اللّه علیک، ان ولیّت هذا الامر، ان تسیر فینا بکتاب اللّه وسنّة نبیّه وسیرة ابی بکر وعمر. فقال: لکم ان اسیر فیکم بکتاب اللّه وسنة نبیه وسیرة ابی بکر وعمر.
ثمّ خلا بعلی، فقال له مثل مقالته الاولی، فاجابه مثل الجواب الاوّل، ثمّ خلا بعثمان، فقال له مثل المقالة الاولی، فاجابه مثل ما کان اجابه، ثمّ خلا بعلی فقال له مثل المقالة الاولی، فقال: انّ کتاب اللّه وسنّة نبیه لا یحتاج معهما الی اجیری احد.
انت مجتهد ان تزوی هذا الامر عنّی. فخلا بعثمان فاعاد علیه القول، فاجابه بذلک الجواب، وصفق علی یده. ورجوع شود به:

و نکته جالب اینجاست که حضرت به عبدالرحمان می‌گوید: تو با طرح این پیشنهاد، تلاش می‌کنی که مرا از خلافت محروم سازی؛ چون بخوبی می‌دانی که سیره شیخین مورد تایید من نیست.
انت مجتهد ان تزوی هذا الامر عنّی.

و عاص بن وائل گوید: به عبدالرحمان گفتم: چگونه با وجود شخصیتی مانند علی با عثمان بیعت کردید؟
پاسخ می‌دهد: گناه من چیست که سه مرتبه به علی پیشنهاد کردم که خلافت را به شرط عمل به کتاب خدا و سنت پیامبر و سیره ابوبکر و عمر بپذیرد ولی قبول نکرد. ولی عثمان زیر بار این پیشنهاد رفت:

عن عاصم عن ابی وائل قال قلت لعبد الرحمن بن عوف کیف بایعتم عثمان وترکتم علیا رضی اللّه عنه قال ما ذنبی قد بدات بعلی فقلت ابایعک علی کتاب اللّه وسنة رسوله وسیرة ابی بکر وعمر رضی اللّه عنهما قال فقال فیما استطعت قال ثم عرضتها علی عثمان رضی اللّه عنه فقبلها.

۳.۳ - انتقاد شدید با عملکرد خلفا


حضرت در خطبه‌ای که مرحوم کلینی نقل نموده با صراحت عملکرد خلفای سابق را مورد انتقاد شدید قرار داده و فرموده:
زمامداران قبل از من با پیامبر به مخالفت برخاستند و پیمان حضرت را شکستند و سنتّ او را تغییر دادند بطوری که اگر بخواهم آنها را اصلاح کنم و مردم را دوباره به همان سنت سابق پیامبر بر گردانم، تمام یاران من از دور من پراکنده می‌شوند جز‌ اندکی از شیعیان من که آگاهی آنان به امامت من، از کتاب خدا و سنت رسول گرامی سرچشمه گرفته است. سپس حضرت موارد متعددی از قانون‌شکنی‌های زمامداران قبلی را می‌شمارد، مانند: تغییر مقام ابراهیم توسط عمر و برگرداندن آن به همان حالت زمان جاهلیت و غصب فدک و...:

عملت الولاة قبلی اعمالاً خالفوا فیها رسول اللّه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و سلم متعمدین لخلافه، ناقضین لعهده، مغیّرین لسنته، ولو حملت الناس علی ترکها وحولتها الی مواضعها والی ما کانت فی عهد رسول اللّه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و سلم لتفرّق عنّی جندی، حتی ابقی وحدی او قلیل من شیعتی الذین عرفوا فضلی وفرض امامتی من کتاب اللّه عزّ وجل وسنّة رسول اللّه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و سلم، ارایتم لو امرت بمقام ابراهیم (علیه‌السّلام) فرددته الی الموضع الذی وضعه فیه رسول اللّه، ورددت فدک الی ورثة فاطمة (علیهاالسّلام) ورددت صاع رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و سلم کما کان، وامضیت قطائع اقطعها رسول اللّه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و سلم...

۴ - پانویس


 
۱. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۳۰۸.    
۲. مطهری، مرتضی، سیری در نهج البلاغه، ۱۵۶ تا ۱۶۴.    
۳. مطهری، مرتضی، امامت و رهبری، ص۲۰ - ۲۱.    
۴. هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس، ص۲۱۴، الحدیث ۱۲ بتحقیق الانصاری.    
۵. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۱، ص۱۹۰.    
۶. دیلمی، حسن بن ابی‌الحسن، ارشاد القلوب، ص۲۸۸.    
۷. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۲۹، ص۴۱۹.    
۸. محدث نوری، حسین، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۷۶.
۹. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۲۹، ص۴۶۸.    
۱۰. هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس، ۲۱۸.    
۱۱. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۲۹، ص۴۷۰.    
۱۲. محدث نوری، حسین، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۷۶.
۱۳. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۸، ص۳۲.    
۱۴. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۲۸، ص۲۴۱.    
۱۵. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ج۳، ص۱۳۲.    
۱۶. مفید، محمد بن محمد، مسالتان فی النص علی علی (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۲۷.    
۱۷. طوسی، الاقتصاد الهادی إلی طریق الرشاد، ص۲۰۹.    
۱۸. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۶۲.    
۱۹. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۱، ص۱۸۸.    
۲۰. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۹، ص۵۳.    
۲۱. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۱۰، ص۲۴۵.    
۲۲. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۱۲، ص۲۶۳.    
۲۳. جصّاص، احمد بن علی، الفصول فی الاصول، ج۴، ص۵۵.    
۲۴. ابن‌اثیر، عزالدین، اسد الغابة، ج۴، ص۳۲.    
۲۵. جوهری، ابوبکر، السقیفة وفدک، ص۸۶.    
۲۶. ابن‌شبه نمیری، عمر بن شبه، تاریخ المدینة، ج۳، ص۹۳۰.    
۲۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۳، ص۲۹۷.    
۲۸. ابن‌خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۱۲۶.    
۲۹. شریف مرتضی، علی بن حسین، الشافی فی الامامة، ج۴، ص۲۰۹.    
۳۰. احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۳، ص۵۶۰.    
۳۱. ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری، ج۱۳، ص۱۷۰.    
۳۲. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۸، ص۵۹.    
۳۳. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة (آل البیت)، ج۸، ص۴۶.    
۳۴. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة (آل البیت)، ج۱، ص۴۵۷.    
۳۵. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۱ ص۳۹۲.    
۳۶. مجلسی، محمدباقر،بحار الانوار، ج۳۴، ص۱۷۳.    
۳۷. عروسی، عبدعلی، تفسیر نور الثقلین، ج۲، ص۱۵۶.    


۵ - منبع



موسسه ولی‌عصر، برگرفته از مقاله «نظر شهید مطهری درباره انتقاد علی (علیه‌السّلام) از خلافت چیست؟».    






آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.